کد مطلب:53225 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:165

امام علی و پاسداری از حقوق مردم











پیرمرد نابینایی كه گدایی می كرد از راه می گذشت، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: این چیست؟ گفتند: این امیر مؤمنان مردی نصرانی است. فرمود: از او كار كشیدید و اینك كه پیر شده و از پا افتاده كمك خود را از او دریغ می دارید! از بیت المال خرجی او را بدهید.[1] .

امام مجتبی علیه السلام فرمود: چون علی علیه السلام طلحه و زبیر را شكست داد مردم همه گریختند و در راه بر زن بارداری گذشتند و او از ترس وضع حمل كرد و كودك زنده به دنیا آمد و چندی دست و پا زد و جان داد و پس از او مادرش از دنیا رفت. علی علیه السلام و یاران از آنجا گذشتند و آن زن و كودك را دیدند كه روی زمین افتاده اند، از حال آنان پرسید، گفتند: او باردار بود و چون جنگ و هزیمت را دید ترسید و بچه انداخت. حضرت پرسید: كدام یك زودتر مرده اند؟ گفتند: كودك پیش از مادر مرده است.

حضرت شوهر آن زن را كه پدر كودك مرده بود فراخواند و بر اساس قانون ارث دو ثلث دیه را به و پرداخت و برای مادر او (كه مرده بود) یك ثلث سهم قرار داد، آنگاه از ارث آن زن مرده، از كودك خود كه ثلث دیه بود نصف آن را به شوهر داد و باقی را به خویشان آن زن داد، و نیز از دیه آن زن نصف آن رامكه دو هزار و پانصد درهم بود به شوهر داد و دو هزار و پانصد درهم دیگر را به خویشان آن زن داد، زیرا جز همان كودكی كه انداخته بود فرزند دیگری نداشت و همه این مبالغ را از بیت المال بصره پرداخت نمود.[2] .

طبری به سند خود از امام باقر علیه السلام روایت كرده كه فرمود: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از فتح مكه خالد بن ولید را برای دعوت نه برای جنگ به سویی فرستاد و قبایلی از عرب به نامهای سلیم و مدلج و چند قبیله دیگر نیز با او بودند و همگی به غمیصاء- كه محل آبی بود برای بنی جذیمة بن عامر بن عبد مناة بن بن كنانه- فرود آمدند. بنی جذیمه در زمان جاهلیت عوف بن عبد عوف ابوعبدالرحمن بن عوف و فاكة بن مغیره را كه تاجر بودند و از یمن بر آنها وارد شده بودند كشته و اموالشان را گرفته بودند، و چون اسلام پیروز شد و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم خالد بن ولید را فرستاد، وی حركت كرد تا به آن مكان رسید، چون خالد را دیدند سلاح برگرفتند، خالد به آنها گفت: سلاح را زمین بگذارید كه مردم مسلمان شده اند.

مردی از بنی جذیمه گوید: چون خالد ما را گفت كه سلاحها را زمین بگذارید، یكی از ما كه جحدم نام داشت گفت: وای بر شما ای بنی جذیمه، این خالد است، به خدا سوگند كه پس از فرو نهادن سلاح جز اسارت و پس از اسارت جز زده شدن گردنها نخواهد بود، به خدا سوگند من هرگز سلاحم را زمین نخواهم نهاد. گروهی از قومش او را گرفته، گفتند: ای جحدم، می خواهی خون ما را بریزی؟ مردم مسلمان شده اند و جنگ فرو نشسته و مردم در امنیت به سر می برند! و او را رها نكردند تا سلاحش را گرفتند و همگی بر اساس حرف خالد سلاحها را فرو گذاشتند. آن گاه خالد دستور داد همه را گرفتند و دستهایشان را بستند و تیغ بركشید و به جان آنان افتاد و عده ای از آنها را كشت.

چون خبر به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید دستها را به آسمان برداشت و گفت: خداوندا، من به پیشگاه تو از این كار خالد بیزاری می جویم. سپس علی علیه السلام را فرا خواند و فرمود: ای علی، به نزد آنان برو و به كارشان رسیدگی كن و امر جاهلیت را زیر پا بنه.

علی علیه السلام با مقداری مال كه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به او داده بود به سوی آنان رفت و دیه كشتگان و جریمه اموالی را كه از آنان تلف شده بود پرداخت؛ حتی پول ظرفی را كه در آن به سگ آب می دادند پرداخت نمود و مقداری اضافه آمد، علی علیه السلام فرمود: آیا هنوز خون و مالی مانده كه جریمه آن پرداخت نشده باشد؟ گفتند: نه، فرمود: من بقیه این مال را احتیاطا میان شما تقسیم می كنم تا اگر موردی باشد كه رسول خدا و یا شما ندانسته باشید جریمه آن پرداخت شده باشد.

پس از انجام این كار خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بازگشت و او را از ماجرا باخبر ساخت، فرمود: كار درست و نیكویی كردی. آن گاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رو به قبله ایستاد و دستها را به آسمان برداشت به گونه ای كه سپیدی زیر بازوهای حضرتش دیده می شد و سه بار عرضه داشت: خداوندا، من به پیشگاه تو از این كار خالد بن ولید بیزاری می جویم.[3] .

در خبر آمده كه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خالد بن ولید را برای جمع آوری صدقات بنی جذیمه از بنی المصطلق ارسال داشت و خالد به جهت سابقه ریخته شدن خونی كه میان او و آنان وجود داشت آنان را دستگیر كرد و عده ای از آنان را كشت و اموالشان را ربود. چون خبر به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید دست به آسمان برداشت و گفت: خداوندا، من به پیشگاه تو از آنچه خالد كرده بیزارم، و گریست سپس علی را فرا خواند و با مقداری مال او را به سوی آن قبیله فرستاد و فرمود تا دیه مردان كشته شده و عوض مالهای ربوده شده آنان را بپردازد. امیر مؤمنان علیه السلام همه آنها را پرداخت حتی پولهایی برای ظروف آب سگها و ریسمانهای چوپانان داد، و باقی مانده مال را به خاطر ترس زنان و وحشت كودكان و كارهای دیگری كه شده و خبر داشتند یا نه و برای آنكه از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم راضی باشند به آنان پرداخت نمود.[4] .

در «مصباح الانوار» گوید: یكسال بود كه امیر مؤمنان علیه السلام هوس جگر سرخ شده با نان تازه داشت، در یكی از روزها كه روزه بود این مطلب را با امام حسین علیه السلام در میان گذاشت و امام آن را تهیه نمود. هنگام افطار كه ظرف غذا را نزد حضرتش برد سائلی بر در خانه رسید. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:پسرم، این را برای سائل ببر تا ما در روز قیامت این نكته را در نامه عمل خود مشاهده نكنیم كه:

اذهبتم طیباتكم فی حیاتكم الدنیا و استمتعتم بها.[5] .

«شما بهره های پاكیزه و لذیذ خود را در زندگانی دنیاتان بردید و از آنها كامیاب شدید»[6] .









    1. وسائل الشیعه 49:11.
    2. وسایل الشیعه 393:17.
    3. تاریخ طبری 66:3.
    4. سفینة البحار 206 ماده خلد.
    5. سوره احقاف:20.
    6. نقل از امام علی بن ابیطالب علیه السلام، ص826 -823.